شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت

شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت

بگریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

شبی بعمر گرم خوش گذشت آنشب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

گشوده بس گره آنشب ز کار بسته ی ما

صبا چواز بر آن زلف مشکسود گذشت

غمین مباش و میندیش از این سفر که ترا

اگرکه بر دل نازک غمی فزود،گذشت